مهدیزاده بدون روتوش
نزدیک شدن به شخصیت دکتر مهدی زاده و روانکاوی اندیشه او بسیار مشکل است . مردی که در شطرنج سیاست برای بقای بیشتر از حاشیه پرهیز داشت و اکنون به راحتی به حاشیه رانده شد
.
.
.
.
دکتر مهدیزاده با مجلس در آمیخته است. مجلس نه یک مکان اداری بلکه نهادی است که به او هویت می دهد.
او بارها تاکید کرده از نخبگان برجسته کشور است و در مجلس از اصلی ترین و تاثیرگذار ترین نماینده ها می باشد
این شخصیت آرمانگرا که با ترس و خود شیفتگی همزاد شده مجبور است همیشه برای بقاء خود دشمن خلق کند
قصه زندگی او همانند اسطوره زن هندو است که باید همراه جسد شوهرش سوزانده شود
.
.
” کاووس دژی با هفت کاخ در بالای البرز ساخت. یکی زرین و دو سیمین و دو پولادین و دو آبگین. این دژ و کاخ های درون آن ، مرگ . پیری را دور می داشتند چنان که اگر پیری دم مرگ وارد آن می شد جوانی به او باز می گشت و به هیات جوانی پانزده ساله در می آمد.”
در اولین ماه های مجلس دوره هشتم بود که مهندس محمدی زاده، استاندار سابق خراسان رضوی به گناباد آمد و در مراسم کلنگ زنی فرودگاه با آن فیگور سنگین همیشگی اش گفت فرودگاه گناباد یک مزیت مهم دارد که از همان اول کمی بزرگتر از یک فرودگاه اضطراری در نظر گرفته شده است و شاید کارکردهای دیگری هم داشته باشد. در میان صحبت های او که همه مسئولین و خبرنگارها گوش بودند تا چیزی از قلم نیندازند . این دکتر مهدیزاده بود که چهره اش مهتلب شده بود و خودخوری مشهودی می کرد. شاید در آن حال با خود می گفت: استاندار چقدر کودکانه ، به رویای او می نگرد.
پرداختن به شخصیت افراد و روانکاوی آنها بر اساس عملکرد و ایده های پنهان ذهنی کاری بس دشوار است مخصوصا آنکه آدمیزاد چندین بطن دارد و عبور از آنها بسیار مشکل می نماید اما این امر روند تحلیل را متوقف نمی کند هر کسی باید خود و افرادی که در سرنوشت او و محیط اجتماعی اش موثر هستند تحلیل و ارزیابی کند. آقای دکتر مهدی مهدی زاده ۲۰ سال نماینده مردم گناباد بوده و بدون شک مهمترین شخصیتی است که شهرستان گناباد داشته ها و نداشته هایش را از او و منش فردی و شیوه مدیریتی اش دارد. بعد از روزهای انتخابات صحبت درباره دکتر و مکان یابی روحی او در میان توده و نخبه شهرستان بسیار شنیده می شد. ما هم به نوبه خود در اینجا سعی داریم به روش روانکاوی شخصیت به دکتر نزدیک شویم تا شاید بتوانیم هنجارهای بیرونی را بر اساس الگویی منسجم برآورد کنیم.
به نظر می رسد یکی از بهترین الگوهای تحلیل دکتر مهدیزاده، الگوی اسطوره شناسی و جاودانگی باشد. بر این مبنا دکتر را باید بر اساس مثلث معرفتی شناخت که یک ضلع آن لذت مجلس و ضلع دیگر آرمان گرایی محلی و سومین ضلع تورم روانی فردی است. او همه این سه ضلع را با نگاه شیفتگی می نگرد و با حذف هر کدام از آنها شخصیتش دگرگون می شود. هر انسانی در کنش های خود به دنبال مفهوم غریبی به نام جاودانگی است اینکه برای همیشه ابدی شود. این موضوع از رویاها نشئت می گیرد و بنا بر مکتب روانشناسی ” یونگ ” یک “ناهوشیار جمعی” ایجاد می کند. ناهشیار جمعی می تواند از فردیت جدا شود و یا همچنان اتصال خود را با دال مرکزی رویا حفظ کند. دکتر مهدیزاده بر اساس مفهوم جاودانه شدن، آنهم در نظرگاه مردم گناباد به صورت ناخودآگاه به این سه ضلع مثلث وابسته است. ذهن دکتر پذیرفته است که ابر مردی است که تنها او می تواند شکوه سرزمین مادری اش را محقق سازد البته فقط سوار بر اسب مجلس می شود اینگونه تاخت!
لذت مجلس : دکتر مهدیزاده با مجلس در آمیخته است. مجلس نه یک مکان اداری بلکه نهادی است که به او هویت می دهد. وی ۲۰ سال از عمرش را در مجلس گذرانده است و جالب است ۸ سالی که از مجلس دور بوده وارد هیچ کدام از امور مدیریتی و اداری نشده است. دکتر وقتی که از مجلس جدا شد در گوشه عزلت فقط به استادی در دانشگاه مشغول بود. دو سال قبل از مجلس هشتم با دکتر آشنا شدم. به خانه اش رفتیم و چند بار هم صحبت شدیم. بیش از آنکه شبیه سیاست مداران باشد معلمی بود خسته با کوله باری از تجربه. آرام بود و زیاد هم درگیر مسائل روزمره کشور نبود این را بخوبی می شد از تحلیل هایی که می کند فهمید. به تربیت کودکانش فکر می کرد و موقع حرف زدن حواسش بود عصبانی نشود و قلبش درد نگیرد. عصر یک روز پاییزی در حالی که کنار بزرگراه نیایش با هم قدم می زدیم از او پرسیدم چرا مانند خیلی های دیگر بعد از مجلس پنجم وارد کار اجرایی در وزرات علوم و یا وزارت خارجه نشدید، از جوابش فهمیدیم اصلا علاقه ای به این امور ندارد. حدود یک سال بعد که دکتر برای مجلس کاندیدا شده بود دیدمش. کاملا عوض شده بود. بسیار بشاش به نظر می رسید. محاسن را مرتب کرده و موها را به بالا شانه کرده بود و خیلی سرحال به نظر می رسید. دکتر که وارد مجلس شده فهمیدم اینها ظاهری نبوده. بازگشت به نهادی که عاشقانه دوست داشت او را واقعا مجذوب کرده بود. سرحال بود و مانند یک جوان سی ساله فعالیت می کرد. ذهن دکتر با نوع ساختار مجلس چفت شده بود
آرمان گرایی محلی: موافق و مخالف دکتر می دانند او عاشق گناباد است و برای پیشبرد اهداف گناباد خیلی وقت ها دست به کارهای عجیب و غریب هم می زند. اما نگاه او به گناباد با خیلی ها فرق می کند. او همه چیز را برای گناباد در بالاترین حد می خواهد. خواسته های او بیشتر شبیه رویا است. رویاهایی که هم گناباد را می سازد و هم او را ابدی می کند. مثلا درباره فرودگاه، هر شهروندی می تواند نظری داشته باشد. به نظر برخی اگر فرودگاه فقط فعال شود حتی با یک پرواز در ماه به مکان های زیارتی عراق و عربستان خیلی خوب است. برخی گمان میکنند این فرودگاه هفته ای دو سه پرواز به مشهد و تهران داشته باشد بسیار عالی است اما نظر دکتر مهدیزاده چیز دیگری است. او می گوید فرودگاه گناباد می خواهد یک فرودگاه بین المللی شود که شرق زمین را به غرب آن متصل کند و هواپیماهایی که از اروپا می آیند و می خواهند به شرق آسیا بروند در اینجا سوختگیری کنند. به همین خاطر باید چند هتل لوکس در کنار آن احداث شود و گناباد منطقه آزاد خواهد شد تا خارجی ها بتوانند مدتی در اینجا استراحت کنند. این حرف ها در ابتدا شوکه کننده است اما اینها نگاه آرمانی دکتر به گناباد است . آرمان که نه، بلکه واقعیتی که به زودی با تلاش او محقق می شود. دکتر می گوید در طرح های او جاده سنتو می خواهد جاده میانه شهر شود و چیزی شبیه شانزالیزه پاریس درست شود. فاصله بیدخت تا کاخک هشت بهشت درست شود و گناباد به راحتی قطب علمی و صنعتی شرق کشور شود. دکتر مهدیزاده هر طرحی که بیان می کند آن را در بالاترین حد می خواست. گناباد باید شهر آرزوها بشود و حتما می شود . او به این رویا ها باوری فوق العاده دارد.
تورم روانی فردی: این اصطلاح را روانکاوان هنگامی به کار می برند که شخص در بیرون از شخصیت خود فضایی را اشغال کند که در شرایط عادی نمیتوانست آن را پر کند این حالت ناشی از آن است که فرد آگاهانه محتویات ناخودآگاه را درونسازی میکند. سومین ضلع تحلیلی دکتر مهدیزاده نخبه گرایی خود او است. او بارها تاکید کرده از نخبگان برجسته کشور است و در مجلس از اصلی ترین و تاثیرگذار ترین نماینده ها می باشد. وی یک بار در یک سخنرانی در جمع صنعتگران گفت من از دوران کودکی که در مزرعه کشاورزی می کردم به دنبال حل معضلات بودم و درباره اینکه چگونه در آن موقع با فکر خود کار برداشت محصول را برای کشاورزان آسان کرده سخن گفت.
این سه حلقه شناخت شخصیت دکتر مهدیزاده بسیار به هم وابسته است. به عبارت ساده می توان بگویم ۸ سالی که دکتر نماینده نبود زیاد به گناباد نمی آمد و خبری از آن عشق آتشین نبود. زمانی که در مجلس نبود کار دولتی هم نگرفت تا از آن طریق به گناباد خدمت کند و علاقه ای هم به مشاوره به نماینده های دیگر گناباد نداشت. از سویی این طرح های بزرگ و سرنوشت ساز را فقط او می تواند پیش ببرد. اهمیت فرودگاه را نماینده دیگری نخواهد فهمید و فرد دیگری هم به نخبگی او یافت نمی شود تا سکان شهر را بتوان به او داد. دکتر مهدیزاده بدون مجلس ناقص است و گناباد هم بدون او از حرکت خواهد ایستاد.
مدیریت دکتر مهدیزاده نشان داد که او زیاد به تشکیلات و کار گروهی علاقه مند نیست. جوانانی که در ابتدای دوره هشتم دورش جمع شده بودند نتوانستند او را مجبور کند که کار تشکیلاتی بکند. دکتر علاقه نداشت به تشکل های دانشجویی و فرهنگی شهر برود و حتی خودش در تهران مسئول دفتر نداشت! او نامه های مردم را از درخواست شغل، تا انتقالی و وام بانکی خودش پیگیری می کرد. جمله ایشان که وکیل ، وکیل نمی خواهد معروف است. شاید به خاطر این بود که کار گروهی می توانست محوریت نخبگی او را کم کند. اندیشمندان معتقدند اندیشه جاودانگی همراه با محافظه کاری عجیبی است. ترسی نهفته که اخطار می دهد مسئول دفتر و یا اطرافیان نمی توانند وارد حلقه او شوند. همه چیز باید تحت نظر مستقیم او باشد. زیرا هر کسی نمی تواند عظمت کارهای او را درک کند.
مشکل دکتر مهدیزاده اما اینجا آغاز می شود. او می بایست این تفکر سه محوری را به طرفدارانش به طور واضح بقبولاند. هرکس که می توانست مانند دکتر مهدیزاده روند توسعه گناباد را بفهمد شیفته او می شد و گرنه تحلیلش ضعیف بود. به عنوان نمونه در شماره ۹۴ نشریه مژده گناباد ، دکتر مهدیزاده گزارش کاری میدهد که در آن عبارت های زیبایی است که این را به خوبی نشان می دهد.
“گناباد این روزها را به خاطر خواهد سپرد. آیندگان محور محرک این چرخش بزرگ را به نیک نامی و بزرگی خواهد ستود و افق تصور او را برای جهش بی نظیر یک منطقه محروم به یقین خواهد پذیرفت”. “نقشه های دور پروازانه دکتر مهدیزاده برای عمران منطقه که همچون خواب های شیرین و رویاهای نایافته بعید و ناممکن می نمود به واقعیت نزدیک شده است” . ” به باور همگان حوزه انتخابیه در مسیر یک تحول بزرگ تاریخی قرار گرفته است”. ” راه آهن داشت مسیر دیگری می یافت که با ورود دکتر مهدیزاده ورق برگشت”
این عبارت که زیاد هم در گزارشات دکتر و گفته های نزدیکان وی دیده می شود انسان را یاد مانیفست احزاب ایدئولوژیک می اندازد که آشکارا فریاد می زند او تنها منجی است و کسانی که این حقیقت را نیافتند خود ضرر کردند. این گونه سبک تحلیل که از ذهن انتزاعی خود دکتر نشات می گیرد و به حلقه اول یارانش هم تسری یافته است اولین اثری که دارد نقد نا پذیر کردن اوست. دکتر در این حالت همیشه پیروز است و تلاش او همیشه در اوج. درست مانند همان احزاب ایدئولوژیک و رهبران سوپر من شان . به طور مثال فرودگاه که آرمانی ترین طرح دکتر است در سال ۱۳۷۲ آغاز شد ۷ سال در آن دوره و ۴ سال هم در این دوره جمعا ۱۱ سال این پروژه طول کشیده و هنوز هواپیماهای غول پیکر اروپایی در گناباد بر زمین ننشسته اند. اما چون دکتر تنها کسی است که می تواند این طرح را پیش ببرد همیشه باید بماند و جایی برای نقد نیست هر چند سال که بگذرد. این شخصیت آرمانگرا که با ترس و خود شیفتگی همزاد شده است مجبور است همیشه برای بقاء خود دشمن خلق کند. دشمنان کوچکی که به راحتی می توانند طرح های کلان او را متوقف کنند و سعادت را از مدینه فاضله و شهریار آن بگیرند. دشمنانی که گاه در قالب بیرجند گاه بجستان ، مصلا و … جلوه می کنند.
اکنون که دکتر مجلس را ترک کرده است مثلث شخصیتی او هم شکست. اکنون می توانم بفهمم چرا دکتر روز بعد از انتخابات مانند دیگر کاندیداها به مصلا نیامد و همان روز راهی تهران شد و حتی نماند تا به رسم برخی در شهر بگردد و از مردم تشکر نماید. او از درون مجروح بود و از این غم خلاصی نداشت. اسطوره مهدیزاده برای همیشه پایان یافت. او از دژ جاودانگی خارج شد و دیگر رویین تن نخواهد بود. دکتر مهدیزاده بعد از یک عمر خدمت به مردم این روزها شرایط سختی دارد. احتمال اینکه به شدت منزوی شود و سال های پایانی عمر را به دور از سیاست و به دور از گناباد سپری کند زیاد است. قصه زندگی او همانند اسطوره زن هندو است که باید همراه جسد شوهرش سوزانده شود. پایان مجلس، انتهای آرمانگرایی و فروکش کردن نخبگی دکتر مهدیزاده است.
احمد یوسفی مقدم
منابع :
– معرفی و نقد کتاب یونگ و سیاست . امینی، علی اکبر
– درآمدی انتقادی بر نقد اسطوره شناختی. علایی، مشیت
– بناهای اساطیری و راز جاودانگی در اسوره های ملی و مذهبی . ناصر نیکوبخت.
فکراین نماینده باشید که بدازبدترنشوددیگر چه می شود کرد گنابادشانس نماینده نداشته