معمای بهلول در مصر

دسته: تاريخ و فرهنگ
۲ دیدگاه
یکشنبه - ۱۰ اردیبهشت ۱۳۹۱

مصر سرزمین افسانه ها و  آرزوهاست.  همزمان با حضور بهلول در دهه ۱۹۶۰ در آن سرزمین  مبارزات جهان اسلام به اوج خود رسید. اما بهلول آنجا چه می کرد؟

.

.

.

.

.

.

ما نمی دانیم  بهلول از سه گروه بزرگ مصر به کدام یک نزدیک تر بوده است

بهلول در  ماجرای قتل  سید قطب و جنگ شش  روزه  کجا بوده است

دوستان ایرانی بهلول  هیچگاه از ماجرا های مصر از او سوالی نکردند

.
.

.
.

محمدتقی بهلول ، عارف و مجاهد بزرگی که همه ما کم و بیش درباره  زندگی او  چیزی هایی شنیده یا خوانده ایم، سال های بسیاری خارج از کشور بوده است.  ارتباطات او باکشورهای  افغانستان ،  مصر، عراق ، سوریه و پاکستان از جمله مشهور ترین مناطقی است که رفت و امد داشته است. ما در این سطور می خواهیم درباره   ماجراهای بهلول در این کشورها  بحث کنیم . به عبارتی مسئله ما این است که  محمدتقی بهلول  در چه سطحی با این کشورها ارتباط داشته است و  همچنین چه گروه ها و مناطقی بیشتر مورد علاقه او بوده است.

همین اول باید درباره  ندانسته های خود اعترافی بکنیم.  اول اینکه همه اطلاعاتی که ما از سفرهای بهلول به این کشورها داریم بر اساس خاطرات خود اوست. یعنی بهلول به هر مناسبی یک قسمت از اتفاقات پیش آمده یا آدم هایی را که دیده  بازگو کرده است. البته در عراق به علت ارتباط با ایرانی های کربلا و نجف، خاطرات مفصلی وجود دارد. اما در همان عراق هم از سفرهای او به بغداد و همکاری با رادیو  بغداد اطلاعات بسیار کم است. نکته دوم اینکه تعداد کشورهایی که بهلول سفر کرده است محدود به آن هایی که در بالا گفتیم نیست. به علت اینکه بهلول عمدتا تنها سفر می کرده ، کسی از تنوع مکان هایی که رفته اطلاعی ندارد. طبق شواهد موجود در خاطرات خودش و شنید های پراکنده اطرافیان ، از سفرش به کشورهای دیگری چون سودان،  هند  و حتی اروپا ماجراهایی نقل شده است که البته  صحت و سقم آن در هاله ای از ابهام است.

اما اصل موضوع که می خواهم مطرح کنم مربوط به مصر است.  ما یقین داریم بهلول در مصر بوده است.  طبق گفته خود او  بعد از افغانستان بنا به درخواست خودش راهی مصر شد. این سفر احتمالا در سال ۱۳۴۶ انجام شده است. بهلول حدود یک سال و نیم آنجا بوده است  و ماجراهای مختلفی داشته است.

نکته مهم این است که آن زمان مصر در اوج  حوادث مهم جهان اسلام قرار داشته و کانون بحران منطقه بوده است. اینکه بهلول به کدام یک از جریان های  آنجا نزدیک شده و همکاری او در چه سطحی بوده  چندان مشخص نیست. برای روشن تر شدن بحث ابتدا کمی فضای مصر در آن سال ها را شرح می دهم.

در دهه ۱۹۶۰ میلادی ، سه جریان  مهم  فعال که احتمالا بهلول با آنها دم خور بوده وجود داشته است.  اول حکومت انقلابی افسران آزاد به رهبری جمال عبدالناصر می باشد. در آن روزها ناصر در اوج محبوبیت است و جریان های ناسیونالیم عربی به رهبری او  بسیار فعال اند. دومین گروه، اخوان المسلمین هستند که خود  دو شاخه اصلی داشتند. اول میانه روها به رهبری مرشد عام حسن الهضیبی است که هدف اخوان المسلمین را  دعوت توده مردم  به اسلام و زندگی  اخلاقی می داند و چندان  طرفدار  گروه های تندرو و انقلابی مانند جماعه المسلمین نیست.  شاخه تندرو اخوان المسلمین با هدایت معنوی سید قطب و کتاب جنجالی او به نام “المعالم فی الطریق” می باشد. این گروه معتقدند جامعه اسلامی واقعی وجود ندارد بلکه اکنون مانند  زمان قبل از بعثت، جامعه جاهلی برقرار است. پس برای  نجات اسلام نباید روی  توده مردم حساب کرد و گروه های کوچک انقلاب باید  دست به کار شوند و جامعه را از شر  ظالمانی که به ظاهر اسلام دارند رها کنند. این اندیشه در میان جوانان مذهبی مصر بسیار مورد استقبال بود و حتی شهید خالد استانبولی  قاتل  سادات رییس جمهور بعدی مصر تحت تاثیر همین  اندیشه عمل کرد. سومین جریان،  مفتی های دانشگاه الازهر مصر به ریاست  حسن مامون هستند. این جریان چندان سیاسی نبود و منش محافظه کارانه داشت.  بیشتر فعالیت آنها در آن زمان علمی بود. و فقط در جریان مخالفت با انگلیسی ها  فتواهایی داده شد.

نکته جالب اینکه هر سه جریان اصلی مصر در رابطه با اسراییل موضوع گرفته بودند و کمک به مردم فلسطین را حق می دانستند. در دوران کوتاه حضور بهلول در مصر رابطه  ناصر با اخوان بسیار بد است. در آن زمان فعالیت جمعیت اخوان  غیر قانونی اعلام شده بود و سید قطب هم در زندان بود. کتاب جنجالی او باعث شد که در سال ۱۹۶۶ اعدام شود. احتمال زیاد بهلول پس از این ماجرا به مصر وارد شده است و تاثیرات آن را در آن جامعه مشاهده کرده است

اما آنچه که ما از بهلول می دانیم در چند جمله خلاصه می شود.   طبق گفته خود بهلول او به خاطر همین  فعالیت های گسترده مصر به آنجا علاقه مند شده است. او در ابتدای ورود به ناصر نامه می نویسد و ضمن معرفی خود و علت تبعیدش در مخالفت با حکومت پهلوی اعلام همکاری با او می کند. از همانجا به رادیو شرق الاوسط دعوت می شود و به دو زبان  عربی بر علیه اسراییل و فارسی بر علیه شاه ایران صحبت می کند.  در دانشگاه الازهر هم درس داده است . در نیل شنا می کرده  و اندک حقوقی که می گرفته بین  آوارگان فلسطینی مصر توزیع می نموده است. اطلاع موجود در همین حد است.

کاملا واضح است که این اطلاعات بسیار ناقص است. ما هنوز نمی دانیم که بهلول در دانشگاه معتبری مثل الازهر چه  چیزی تدریس می کرده است. آیا فقه شیعه می گفته  یا  تاریخ اسلام؟  درسی که می داده است برای دانشجویان چه مقطعی بوده است ؟ او در میان سه شاخه اصلی  اسلام گرا به کدام گروه نزدیک بوده است. ایا ارتباط اولیه که با ناصر داشته است  تا آخر به همین منوال پیش رفته یا اندک اندک به اسلام گرایان  اخوان نزدیک شده است؟ نظر بهلول  در مورد  سید قطب و طرفدارانش چیست؟ سخنرانی هایی که او در رادیو داشته در چه سطح بوده است؟ یکی از موضوعات جالب آن دوره مربوط به تقریب مذاهب  است که چند سال قبل توسط  ایت الله بروجردی و  مفتی سابق  الازهر، شیخ شلتوت کلید خورده بود. و موجب نزدیکی اهل سنت و شیعه شده بود.  آیا بهلول در این باره فعالیتی کرده است؟ یا مانند افغانستان که در بسیاری جاها تقیه می کرده ، خود را سنی  معرفی کرده است.

اینها و بسیاری دیگر از سوالات وجود دارد که جوابی برای آن نداریم.  در همان زمان که بهلول در مصر بوده است حادثه مهم دیگری هم رخ می دهد که می شود گفت از همه آنچه تا کنون گفتیم عظیم تر است و آن جنگ شش روزه اعراب و اسراییل در سال ۱۹۶۷ است. جنگی که باعث خفت عرب ها شد و  همه پایگاه های هوایی شان توسط اسراییل بمباران گشت و ارتش کشورهای مصر ، سوریه و اردن در شش روز فلج شد و در نتیجه آنها تسلیم اسراییل شدند. این شوک باعث موج ناامیدی در منطقه می شود. متعاقب آن ناصر استعفا می دهد که با  درخواست دوباره میلیون ها  مصری دوباره به قدرت بر می گردد.  ما نمی دانیم  بهلول در این زمان دقیقا در کجا بوده است و چه می کرده و اصولا چه نظری در این باره داشته است. آنچه مسلم است بهلول به عنوان یک انقلابی طراز اول نمی توانسته نسبت به این مسائل  بی تفاوت باشد و در گوشه ای آرام بگیرد.

یک شاهد کوچک موجود است و آن اینکه  بهلول بعدا که به عراق می رود  رابطه اش با سوریه همچنان ادامه دارد. دیدار او با “حافظ اسد” رییس جمهور سوریه  برای ما مسلم است و حتی در خاطره ای از حجت الاسلام تقوی داریم که بهلول در یکی از این سفرها با  لباس نظامی به عراق برگشت. احتمال می رود بهلول در روز های بعد از جنگ برای ارتش شکست خورده  سوریه  سخنرانی کرده  تا تقویت روحیه ای برای آنها باشد. البته این فقط یک احتمال است.

نکته دیگر اینکه بهلول بعدها که به ایران می آید و زیر نظر ساواک است . در منبرهایش در مورد اسراییل  صحبت کرده و آن را مشکل اصلی جهان اسلام نامیده است. این اندیشه قاعدتا  متاثر از  مصر و جریاناتش است و گرنه بحث آن روز های ایران  چیز دیگری بوده است.

ما در ادامه خاطرات بهلول درباره خروج او از مصر و آمدن به عراق  دلیل خاصی نمی بینیم. او به طور اجمالی می گوید می خواسته کنار خانواده اش برگردد. در کل کتاب خاطرات سیاسی بهلول  ۵ صفحه بیشتر در مورد مصر و عراق  صحبت نکرده است و این خودش بر ابهام ماجرا می افزاید.

اما چرا اطلاعات ما اینقدر در مورد ماجراهای بهلول در مصر اندک است. چرا وقتی به عراق رفته و  بعد به ایران آمده و  حتی سال ها بعد کسی از او در این باره نمی پرسیده است؟ جواب به این سوال کمی سخت به نظر می رسد. اول آنکه شاید کسی در این باره پرسیده باشد اما سند مکتوبی موجود نباشد و دبیر خانه بهلول هنوز هیچ اطلاعی نتوانسته است در این باره پیدا کند.  مسئله دوم به این بر می گردد که حال و  هوای ایران  کمی با دیگر کشورها ی عربی متفاوت است. درگیری ذهنی  مذهبیون ایران  آن سال ها کمی متفاوت بوده است. حتی در عراق ان روزها ،  جمعیت شیعه نشین چندان  پیگیر  این مسائل نبوده اند.

همچنین بعدها در ایران هم سوال های مردم به گونه ای دیگر بود. بیشتر سوال های مردم درباره مباحث اخلاقی و  عرفانی بوده و اندک سوال سیاسی هم،  درباره گوهرشاد مطرح می شده است.   خود بهلول نیز تمایلی نداشته که درباره  مسائل مختلف صحبت کند. او بنا بر اقتضاء جمع  اطلاع مفید در اختیار می گذاشته است. بسیاری از موضوعات دیگر هم هست که درباره زندگی سراسر پرمخاطره بهلول هنوز مجهول است و در روزهای حیاتش کسی پیگیر  کشف و شرح آن نمی شده است. شاید ظاهر ساده او کسی را بر این گمان نمی برده که این پیرمرد این گونه در ماجراهای حساس حضور داشته و با چه انسان های بزرگ و تاثیر گذاری نشست و برخواست داشته است.

خلاصه کلام آنکه حضور بهلول در مصر در آن بازه زمانی بسیار مهم است و اطلاعات ما بسیار اندک می باشد.  مصر سرزمینی  اعجاب آور  و تاثیر گذار  بوده و هست . و شایسته است که بگوییم دیدگاه و منش بهلول در مورد مصر برای ما  هنوز یک معما است.

احمد یوسفی

عضو بنیاد ملی بهلول شگفتی روزگار


نوشته شده توسط:گنابادنیوز - 1916 مطلب
پرینت اشتراک گذاری در فیسبوک اشتراک گذاری در توییتر اشتراک گذاری در گوگل پلاس
بازدید: 1749
برچسب ها:
دیدگاه ها
محمدقربانیان بجستانی یکشنبه 10 اردیبهشت 1391 - 6:30 ب.ظ پاسخ به دیدگاه

مقام معظم رهبری درموردعارف مجاهدعلامه بهلول گنابادی فرمودند:

ایشان (شیخ بهلول) حق بزرگی بر گردن انقلاب دارند.آقای شیخ محمدتقی بهلول رحمهالله‌علیه بنده‌ی صالح و مجاهد و پرهیزگار که عمر طولانی و پرماجرای خود را یکسره با مجاهدت و تلاش گذرانید، یکی از شگفتیهای روزگار ما بود. هفتادسال پیش در ماجرای خونین مسجد گوهرشاد، زبان گویای ستمدیدگان وحق‌طلبان شد و آماج کینه‌ی حکومت سرکوبگر پهلوی گشت. بیست‌وپنج سال مظلومانه در اسارت حکومت ظالم دیگری انواع رنجها و آزارها را تحمّل کرد. پس از آن سالها در مصر و عراق ندای مظلومیت ملت ایران را از رسانه‌ها به گوش مسلمانان رسانید. سالها پس از آن در ایران بی‌هیچ پاداش و توقعی به هدایت دینی مردم پرداخت. در سالهای دفاع مقدس همه‌جا دلهای جوان و نورانی رزمندگان را از فیض بیان رسا و صادقانه‌ی خود نشاط و شادابی بخشید، نودسال از یکقرن عمر خود را به خدمت به مردم و عبادت خداوند گذرانید. زهد و وارستگی او، تحّرک و تلاش بی‌وقفه‌ی پیکر نحیف او، ذهن روشن و فعال او، حافظه‌ی بی‌نظیر او، دهان همیشه صائم او، غذا و لباس و منش فقیرانه‌ی او، شجاعت و فصاحت و ویژگیهای اخلاقی برجسته‌ی او، از این مؤمنِ صادق، انسانی استثنائی ساخته بود.

سعيد رضا دوشنبه 11 اردیبهشت 1391 - 10:23 ق.ظ پاسخ به دیدگاه

سلام ایشان(آیت الله بهلول) تا وقتی در قید خیات بودند من که آن زمان بچه کوچکی بودم تا وفتی که رخت از این دنیا بر بستند حتی اسم ایشان را هم نشنیده بودم شاید کوتاهی از خود من بوده اما از شما می پرسم چرا وقتی که رفت یاد او کردید و هنگامی که در بین ما بود آنقدر به او بها داده نشد تا به همشهریان کوچکش از جمله من لااقل شناسانئه بشود
ای کاش در هنگام حیاتش از او بیش تر بهره می بردیم
ای کاش
ای کاش و هزاران ای کاش